ترجمه مقاله

سازمندی

لغت‌نامه دهخدا

سازمندی . [ م َ ] (حامص مرکب ) سازمند بودن . ساختگی . آراستگی . بسامانی . || عدت . تجهیز. ساز و برگ داشتن :
بدین سازمندی جهانگیرشاه
برافروخت رایت ز ماهی به ماه .

نظامی .


ترجمه مقاله