ترجمه مقاله

ساعدة

لغت‌نامه دهخدا

ساعدة. [ع ِ دَ ] (ع اِ) علم است مر شیر بیشه را. (معجم البلدان ) (منتهی الارب ) (آنندراج ). شیر بیشه . (ناظم الاطباء) (استینگاس ). شیر غرنده . (شرح قاموس ). || چوبی است که نگه میدارد چرخ را. (شرح قاموس ). چوبی که بکره را میگیرد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (قطر المحیط). بازوی چرخ چاه . (استینگاس ). || مفرد سواعد و آن مجاری آب است بسوی نهر یا بسوی دریا. (شرح قاموس ) (قطر المحیط). رافد. رافده . زیر آب . محل جریان مغز در استخوان . (شرح قاموس ) (قطر المحیط). || محل جریان شیر در پستان . (قطر المحیط).
- ذوساعدة ؛ آبی است میان مکه و مدینه در جبال ابلی . (یاقوت ). رجوع به ذوساعدة شود.
- ساعدة الساق ؛ استخوان ساق . (ذیل اقرب الموارد).
ترجمه مقاله