ترجمه مقاله

سالدار

لغت‌نامه دهخدا

سالدار. (نف مرکب ) معمر و سالدیده و پیر. (ناظم الاطباء). معمّر. پیر. (استینگاس ). سالمند. مسن . رجوع به سال شود.
ترجمه مقاله