ترجمه مقاله

سالک

لغت‌نامه دهخدا

سالک . [ ل ِ ] (اِخ ) اسمش میر محمد اصلش از کاشان . سوای این رباعی شعری از او ملاحظه نشده است لهذا ثبت شد:
بی روی تو ای مردم کاشانه ٔ چشم
پرباده ٔ حسرتست پیمانه ٔ چشم
تو جای دگر گرفته ای خانه و من
بهر تو سفید کرده ام خانه ٔ چشم .

(آتشکده ٔ آذر چ شهیدی ص 250).


ترجمه مقاله