ترجمه مقاله

سالک

لغت‌نامه دهخدا

سالک . [ ل ِ ] (اِخ ) مدتی در عراق وفارس بود آخرالامر بهندوستان رفته و هم در آنجا سفر آخرت در پیش گرفت این شعر از او بنظر رسید ثبت شد:
جواب نامه ٔ من غیر ناامیدی نیست
ز دست سودن بال کبوترم پیداست
دوستان در بوستان چون عزم گل چیدن کنند
اوّل از یاران دورافتاده یاد از من کنند.

(آتشکده ٔ آذر چ شهیدی ص 267).


ترجمه مقاله