ترجمه مقاله

ساگارت

لغت‌نامه دهخدا

ساگارت . (اِخ ) از اقوام باستانی ایران و بنوشته ٔ هرودت یکی از سه طایفه ٔ چادرنشین پارسی تابع شاهنشاهی هخامنشی است . آنان بزبان پارسی سخن میگفتند لباس شان چیزی بود بین لباس پارسیها و پاکیتکها. ساگارتیان هشت هزار تن سپاهی بدولت هخامنشی میدادند. آنان اسلحه ای از مفرغ یا آهن بکار نمیبردند و فقط خنجری و کمندی چرمی با خود داشتند. شیوه ٔ جنگ آنان چنان بود که مرد ساگارتی چون به دشمن میرسید طناب را بسوی او می انداخت و همینکه اسب یا آدمی را میگرفت او را بسوی خود میکشید. (ایران باستان ج 1 ص 739 و ج 3 ص 2190). در کارنامه ٔ داریوش بزرگ در کتیبه ٔ بیستون (بند 14 ستون 2) آمده است : «مردی چیترتخم نام ساگارتی بمن یاغی شد و بمردم گفت من شاه ساگارت و از دودمان هووخشتر هستم . فوراً لشکری از پارسیها و مادیها به آهنگ او فرستادم . مردی تخمسپاد نام را که فرمانبردار من است سردار سپاه کردم وگفتم بروید و این سپاه را که از من برگشته اند و خودرا سپاهیان من نمیدانند درهم شکنید. پس از آن تخمسپاد با لشکری حرکت کرد و باچیترتخمه جنگید. اهورمزد یاری خود را بمن اعطاء کرد. به اراده ٔ اهورمزد سپاه من بر سپاهی که از من برگشته بود پیروز شد و چیترتخمه را گرفتند و نزد من آوردند. من گوشها و بینی او را بریدم و چشمان او را درآوردم . او را بر در سرای من در غل و زنجیر داشتند و همه ٔ مردم او را دیدند. آنگاه بفرمان من او را در آربل بدار آویختند.» (ایران باستان ج 1 ص 544). رجوع به ایران گیرشمن ترجمه ٔ دکتر معین ص 76 و 77 و حاشیه ٔ آن و رجوع به ایران باستان ج 2 ص 1473 و 1572 و 1596 و ج 3 ص 2185 و 2187 و2640 و اسارکاتی یه و سارگاتی یه و سارگارتی در این لغت نامه شود.
ترجمه مقاله