سبزآرنگ
لغتنامه دهخدا
سبزآرنگ . [ س َ رَ ] (اِ مرکب ) نام لحنی است از مصنفات باربد. شیخ عطار در صفت غلام خوش صوت گفته :
چو سبزآرنگ بر میداشت آواز
بقولش مرغ کرد آهنگ پرواز
چو بود آواز سبزآرنگ گلزار
شد آخر سبزه در سبزه پدیدار.
|| (ص مرکب ) سبزرنگ . (آنندراج ) :
بگفت این و کشید از زیر بستر
چو برگ بید سبزآرنگ خنجر.
زآن خردمند سرو و سبزآرنگ
خواست تا از شکر گشاید تنگ .
چو سبزآرنگ بر میداشت آواز
بقولش مرغ کرد آهنگ پرواز
چو بود آواز سبزآرنگ گلزار
شد آخر سبزه در سبزه پدیدار.
(از آنندراج ).
|| (ص مرکب ) سبزرنگ . (آنندراج ) :
بگفت این و کشید از زیر بستر
چو برگ بید سبزآرنگ خنجر.
جامی (از آنندراج ).
زآن خردمند سرو و سبزآرنگ
خواست تا از شکر گشاید تنگ .
نظامی (هفت پیکرص 197).