ترجمه مقاله

سبط

لغت‌نامه دهخدا

سبط. [ س َ ] (ع ص ) موی فروهشته . نقیض مجعد. (منتهی الارب ) (آنندراج ): شعری سبط؛ موی شیو. (مهذب الاسماء). دراز. (منتهی الارب ). طویل . ج ، سِباط. (اقرب الموارد). موی فروهشته : و رجل سبطالشعر؛ مرد فروهشته موی . (منتهی الارب ). نقیض جعد، گویند: شعر سبط؛ یعنی غیر جعد. (از اقرب الموارد). || باران بسیار، گویند: مطر سبط؛ ای غزیر. ج ، سِباط. (از اقرب الموارد). فلان سبطالبنان و سبطالیدین ؛ کنایه از کریم است و نقیض جعدالکف که کنایه از بخیل باشد. مرد سخی . (منتهی الارب ). جوانمرد. (دهار).
- سبطالعظام ؛ در گفته ٔ امروءالقیس : فجائت به سبطالعظام کانما، بمعنی معتدل قامت و مستوی قوام است . (از اقرب الموارد).
- غلام سبطالجسم ؛ بمعنی نیکوقامت لطیف . (از اقرب الموارد). سبطالجسم ؛ نیکوقامت . (منتهی الارب ).
- مطر سبط ؛ باران ریزان . (منتهی الارب ).
|| سپیدگندمه . (مهذب الاسماء) .
ترجمه مقاله