ترجمه مقاله

سبوسه

لغت‌نامه دهخدا

سبوسه . [ س ُ س َ / س ِ ] (اِ) خشکی باشد مانند سبوس که به سبب یبوست مزاج در سر آدمی پیدا شود و آن را بعربی حَزازة گویند. (برهان ). سپیده هائی که گاه شانه کردن از سر ریزد: تبریه ؛ سبوسه ٔ سر. (منتهی الارب ) : خرشف کنگر تقویت باه و دفع شپش و سبوسه را مفید است . (نزهة القلوب ). || کرمی باشد که در انبار گندم و جو افتد. || ریزه ٔ چوب که از دم اره جدا شود. (برهان ) (رشیدی ). || سبوس آرد گندم و جو. (برهان ). نخاله ٔ آرد. (رشیدی ).
ترجمه مقاله