ترجمه مقاله

سبیل

لغت‌نامه دهخدا

سبیل . [ س ِ ] (اِ) پیپ . چپق خرد. شَطَب . دمی . قسمی چپق کوتاه دسته و کوچک سر که در عراق عرب و هم در خاک عثمانی متداولست . رجوع به پیپ شود. || گیلکی «سئبیل » ، فریزندی و یرنی «سئبل » ، نطنزی «سئبیل » ، سمنانی «سابیل » ، سنگسری و سرخه یی و لاسگردی «سابیل » ، شهمیرزادی «سبئل » . مأخوذ از «سبله »، موهایی که بر زبر لب بالا روید. بروت . شارب . سبلت . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ).بروت . موهای درشتی که بر لب زبرین بعض حیوانات چون موش و گربه و غیره باشد. || آرایشی که از وسمه یا وسمه و سرمه و غیره زنان بتقلید مردان در پشت لب کنند : تا شبهت برخیزد که همه ٔ ناصبیان با سبیلهای بسوهان بکرده اند. (کتاب النقض ص 391).
- سبیل چخماقی ؛آنکه بروت دنباله برگشته بسوی بالا دارد. (مؤلف ).
- سبیل کلفت ؛ آنکه سبیلی انبوه دارد.
- سبیل گنده ؛ آنکه بروتی کلان دارد :
تو زینب خواهر حسینی
ای نره خر سبیل گنده .

ایرج میرزا.


- امثال :
سبیل کسی را چرب کردن ؛ به او چیزی دادن . رشوه دادن .
سبیلهای کسی آویزان شدن ؛ عدم رضایت از چهره ٔ او مشهود گشتن .
ترجمه مقاله