ستخر
لغتنامه دهخدا
ستخر. [ س ِ ت َ ] (اِخ )نام قلعه ای است مشهور در فارس که جمشید ساخته است وچون در آن تالاب بزرگی هست بنابر آن بدان نام خوانندو صطخر معرب آن است . (برهان ). قلعه ای است مشهور بفارس که جمشید ساخته و چون در آن کوه تالاب بزرگی بود بدان نام خوانده شده و شهر ستخر در حوالی آن است که دارالملک پادشاهان کیان بوده . (آنندراج ) :
ز کرمان بیامد ز شهر ستخر
بسر بر نهاد آن کئی تاج فخر.
چنین تا بشهر ستخر آمدند
ز شاهی همی داستانها زدند.
رجوع به استخر و اصطخر و صطخر شود.
ز کرمان بیامد ز شهر ستخر
بسر بر نهاد آن کئی تاج فخر.
فردوسی .
چنین تا بشهر ستخر آمدند
ز شاهی همی داستانها زدند.
فردوسی .
رجوع به استخر و اصطخر و صطخر شود.