ترجمه مقاله

ستمکارگی

لغت‌نامه دهخدا

ستمکارگی . [ س ِ ت َ رَ / رِ ] (حامص مرکب ) عمل ستمکار :
در ستمکارگی پی افشردند
میگرفتند و خانه می بردند.

نظامی (هفت پیکر ص 323).


ازو بوم و کشور به یکبارگی
ستوه آمدند از ستمکارگی .

نظامی .


رها کن ستم را به یکبارگی
که کم عمری آرد ستمکارگی .

نظامی .


رجوع به ستمکار شود.
ترجمه مقاله