ترجمه مقاله

ستمکاری کردن

لغت‌نامه دهخدا

ستمکاری کردن . [ س ِ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ستم کردن . ظلم کردن . جور کردن :
ستمکاری کنیم آنگه بهر کار
زهی مشتی ضعیفان ستمکار.

نظامی .


بزیر سایه ٔ عدل تو آسمان را نیست
مجال آنکه کند بر کسی ستمکاری .

سعدی .


رجوع به ستم کردن شود.
ترجمه مقاله