ترجمه مقاله

ستهیدن

لغت‌نامه دهخدا

ستهیدن . [ س ِ ت ِ دَ ] (مص ) ستیزه کردن . (آنندراج ). ستیزه کردن و مناقشه و منازعه نمودن .بحث کردن . (ناظم الاطباء). لجاج . لجاجت . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). معاندت . (منتهی الارب ) :
در کارها بتا ستهیدن گرفته ای
گشتم ستوه از تو من از بس که بستهی .

بوشعیب .


من روزه بدین سرخ ترین آب گشایم
زآن سرخ ترین آب رهی را ده و مسته .

منوچهری .


تو نکوکار باش تا برهی
با قضاو قدر چرا ستهی .

سنایی .


در سخاوت چنانکه خواهی ده
لیکن اندر معاملت بِسْته .

سنایی .


رجوع به ستیهیدن شود.
|| آواز بلند ساختن . || بحث کردن . || غریدن . || سرائیدن . || آزردن . || لگدمال کردن و پایمال کردن صفوف را. (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله