ترجمه مقاله

سجل کردن

لغت‌نامه دهخدا

سجل کردن . [ س ِج ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تسجیل . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). تصدیق کردن . تأیید کردن . قبول کردن . پذیرفتن امضاء : هر چیزی که خرد و فضل وی آن را سجل کرد بهیچ گواه حاجت نیاید. (تاریخ بیهقی ).
وگرزبان هنر می سراید این دعوی
بحکم عقل سجل میکنم که آن ِ من است .

خاقانی .


|| فتوا دادن . حکم کردن : آنکسان گواهی نبشتند و حاکم سجل کرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 182). او را [ یزدجرد را ] بدان اصفهبد سپرد و سجلی کرد که ملک را به خویشتن پذیرفت . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 112). رجوع به سجل شود.
ترجمه مقاله