سجنجل
لغتنامه دهخدا
سجنجل . [ س َ ج َ ج َ ] (معرب ، اِ) آینه ، و این لفظ رومی است . (غیاث ) (آنندراج ) (منتهی الارب ). آینه . (اقرب الموارد). آینه ٔ چینی . (دهار) (زمخشری ). آینه ٔ روئین . (مهذب الاسماء). در رومی آینه است . (المعرب جوالیقی ص 179) :
مهفهفة بیضاء غیر مُفاضة
ترائبها مصقولة کالسجنجل .
له اذا ادبر لحظ المقبل
کانما ینظر من سجنجل .
زآهن هندی بعشق تیغ او
چینیان چینی سجنجل کرده اند.
معنبر ذوایب معقد عقائص
مسلسل غدایر سجنجل ترائب .
|| زعفران . (دهار) (المعرب جوالیقی ص 179) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (الفاظ الادویه ). || زر و سیم گداخته . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ماء الذهب . (المعرب جوالیقی ص 179).
- سجنجل الارواح ؛ نام کتابی معروف در طلسمات از دهدار است .
مهفهفة بیضاء غیر مُفاضة
ترائبها مصقولة کالسجنجل .
امروءالقیس (از المعرب ص 179).
له اذا ادبر لحظ المقبل
کانما ینظر من سجنجل .
؟ (از سندبادنامه ص 200).
زآهن هندی بعشق تیغ او
چینیان چینی سجنجل کرده اند.
خاقانی .
معنبر ذوایب معقد عقائص
مسلسل غدایر سجنجل ترائب .
(منسوب به حسن متکلم ).
|| زعفران . (دهار) (المعرب جوالیقی ص 179) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (الفاظ الادویه ). || زر و سیم گداخته . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ماء الذهب . (المعرب جوالیقی ص 179).
- سجنجل الارواح ؛ نام کتابی معروف در طلسمات از دهدار است .