ترجمه مقاله

سجیف

لغت‌نامه دهخدا

سجیف . [ س َ ] (ع اِ) سجاف . فراویز. پروز. طراز. پرواز. (فرهنگ البسه ٔ نظام قاری ). ستر. (اقرب الموارد) :
ساعد آستین اطلس را
که سجیف خشیشی است سوار.

نظام قاری (دیوان ص 23).


سوی سجیف صوف ز مدفون شکایتی
پیچیده در لباس مکرر نوشته اند.

نظام قاری (دیوان ص 24).


|| زه کمان و شیاری که در بالای آن قرار دهندتا تیر را در وقت انداختن بدان تکیه دهند. (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله