ترجمه مقاله

سجیل

لغت‌نامه دهخدا

سجیل . [ س ِج ْ جی ] (ع اِ) سنگ گل . (منتهی الارب ) (نصاب الصبیان ) (ترجمان القرآن ). سنگ گل و آن نوعی از سنگ خام است . (غیاث ). در المعرب از ابن قتیبه سجیل بفارسی سنگ و گل است ، یعنی حجارة و طین . (المعرب ص 181). احمد محمد شاکر در تعلیق بر این کلمه ، قول مؤلف لسان العرب را مبنی بر تعریب کلمه نویسد و سپس از وی از ابوعبیده آرد: «من سجیل » تأویل آن بسیار و سخت است و سجین و سجیل به یک معنی است و بعضی گویند سجیل از اسجلته ، بمعنی ارسلته است ، و هم از ابواسحاق آرد: «من سجیل » کقولک من سجل یعنی آنچه برای آنان مقدر شده است ، و خود بر این جمله چنین افزاید: آنچه نزد من راجح تر و درست تر است این است که این کلمه عربی است چه اگر معرب از سنگ و گل بود وصف حجارة نمی آمدزیرا شی ٔ بخود وصف نشود. و راجح قول ابوعبیده است بمعنی «کشید و شدید» و در پایان نویسد: ابن درید بابی را بدین وزن منعقد کرده است که در بیشتر آن ، صیغه دلالت بر کثرت کند مانند سکیر و شریر و هزیل ، و در آن باب گوید سجیل فعیل است از سجل و سجیل صلب شدید است و این قویترین و نیکوترین اقوال است نزد من . (المعرب جوالیقی ذیل ص 181) : ترمیهم بحجارة من سجیل (قرآن 4/105). سجیل را دو سه معنی است ، مفسران گویند یکی آن است که سنگی سخت و دیگر که سنگی از گل پخته مانند آجر و روایت درست این است که سجیل یعنی سنگ و گل بهم آمیخته و در لفظ عرب هر چه پارسی گاف باشدجیم گویند، چنانکه زنگی را زنجی و زنگ را زنج گویندو بنگ را بنج گویند و سنگ را سنج گویند و بر این قیاس این لفظ سجیل در قرآن آمده است و تقدیم بر آن چنین است . سج جل یعنی سنگ و گل ، و پیغمبر ما صلوات اﷲ علیه بسیار لفظ دانستی . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 7).
ائمه لغت عرب و از جمله ازهری بر آنند که اصل این کلمه از سنگ و گل فارسی است و قرآن کریم نیز که در سوره ٔ فیل «ترمیهم بحجارة من سجیل » فرموده در جای دیگر مثل این است که سجیل را تفسیر کرده و آمده است لنرسل علیهم حجارة من طین . (قرآن 33/51). و بعید نیست که سجیل از سی ژیلم لاطینی مأخوذ باشد، لیکن خود سی ژیلم لاطینی به معنی مهر و خاتم از سنگ و گل یعنی گلی سخت یا گلی چون سنگ آمده باشد و این سنگ گل ابتداء معنی گل مختوم میداده و این همان گل اخرا یا نوعی از آن است که در بعض جزائر و سواحل ایران و در جریزة شامس و لمنس است و این گل را در قدیم بر سر نامه ها زدندی چون لاک و موم در عصر ما، و مهر بر آن نهادندی و ممکن است مردم لاطین ابتداء آن را بمعنی اصلی خود نامیده و سپس از قبیل تسمیه ٔ حال به اسم محل معنی خاتم به او داده اند. واﷲ اعلم . (یادداشت بخط مؤلف ) :
بدسگال تو گر کند بتو فضل
چون به بیت الحرام صاحب فیل
بر سر او فلک نثار کند
از ستاره حجاره ٔ سجیل .

عبدالواسع جبلی (از شرفنامه ).


هیچ مردم مگر ز نادانی
بر سر خویش کی زند سجیل .

ناصرخسرو.


رو تا بسرت جیش ابابیل نیاید
بر فرق تو و قوم تو سجیل نیاید.

ادیب الممالک .


ترجمه مقاله