ترجمه مقاله

سخت رویی

لغت‌نامه دهخدا

سخت رویی . [ س َ ] (حامص مرکب ) پررویی و سماجت . مقاومت . پایداری :
چو پی سست وپوشیده شد استخوان
دگر قصه ٔ سخت رویی مخوان .

نظامی .


نه زآن سرما نوازش گرم گشتش
نه دل زآن سخت رویی نرم گشتش .

نظامی .


چه بایداینهمه اندیشه کردن
نشاید سخت رویی پیشه کردن .

نظامی .


چو سندان کسی سخت رویی نکرد
که خایسک ِ تأدیب بر سر نخورد.

سعدی .


تا بروی سخت ما صائب سر و کارش فتاد
توبه کرد از سخت رویی سیلی استاد ما.

صائب (از آنندراج ).


ترجمه مقاله