ترجمه مقاله

سخت گیر

لغت‌نامه دهخدا

سخت گیر. [ س َ ] (نف مرکب ) سخت گیرنده . آزمند و حریص . (ناظم الاطباء) :
هر که در کار سخت گیر شود
نظم کارش خلل پذیر شود.

نظامی .


مشو در حساب جهان سخت گیر
همه سخت گیری بود سخت میر.

نظامی .


نیست غم گر دیر بی او مانده ای
دیرگیر و سخت گیرش خوانده ای .

مولوی .


- امثال :
خدا دیرگیر است اما سخت گیر است .
ترجمه مقاله