سخن آرا
لغتنامه دهخدا
سخن آرا. [ س ُ خ َ ] (نف مرکب ) سخن آرای . شاعر. گوینده . و برمنشی و خطیب نیز اطلاق کنند. (آنندراج ) :
بمدح مجلس میمون تو مزین باد
جریده ٔ سخن آرای پیر سوزنگر.
بصدر خود سخن آرای را مقدم دار
شنو ز لفظ حکیمان تحیت و تسلیم .
مر سخن آرای را به ز ثنای تو نیست
آنچه درآید بگوش وآنچه برآید ز کام .
بمدح مجلس میمون تو مزین باد
جریده ٔ سخن آرای پیر سوزنگر.
سوزنی .
بصدر خود سخن آرای را مقدم دار
شنو ز لفظ حکیمان تحیت و تسلیم .
سوزنی .
مر سخن آرای را به ز ثنای تو نیست
آنچه درآید بگوش وآنچه برآید ز کام .
سوزنی .