سرآسیمگی
لغتنامه دهخدا
سرآسیمگی . [ س َ م َ / م ِ ] (حامص ) حالت سرآسیمه :
از سرآسیمگی نمی بینند
کام آشفته اژدهای دمان .
سرآسیمگی در منش تاخته
ز رخت خرد خانه پرداخته .
رجوع به سرآسیمه شود.
از سرآسیمگی نمی بینند
کام آشفته اژدهای دمان .
مسعودسعد.
سرآسیمگی در منش تاخته
ز رخت خرد خانه پرداخته .
نظامی .
رجوع به سرآسیمه شود.