ترجمه مقاله

سرار

لغت‌نامه دهخدا

سرار. [ س ِ ] (ع اِ) شکنهای کف دست و پیشانی و اَسِرّة جمع آن است . (منتهی الارب ). خط پیشانی و کف دست . ج ، اسراء، اسره . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). || آنچه بریده شود از ناف کودک . || آخرین شب از ماه . (منتهی الارب ) . محاق : محاق و وقت پنهانی نور [ یعنی ماه را ] بتازی سرار خوانند از بهر آن . (التفهیم ابوریحان بیرونی ).
شمع را هر روز مرگ و لاله را هر شب ذبول
باغ را هر سال عزل و ماه را هر مه سرار.

کمال الدین اسماعیل .


|| (اصطلاح عرفان ) عبارت از محاق سالک است در حق در موقع وصول تمام . (فرهنگ مصطلحات سجادی از اصطلاحات صوفیه ).
ترجمه مقاله