ترجمه مقاله

سرازیر

لغت‌نامه دهخدا

سرازیر. [ س َ ] (ص مرکب ) مقابل سرابالا. (آنندراج ). || واژگونه . باژگون :
خودنمایی نتوان کرد به روشن گهران
رفته از سرو سهی عکس سرازیر در آب .

معز فطرت (از آنندراج ).


ز زوری که دارد بکشتی شتاب
سرازیر بنمود عکسش در آب .

محمدطاهر وحید (از آنندراج ).


ترجمه مقاله