سراگونی
لغتنامه دهخدا
سراگونی . [ س َ ] (حامص مرکب ) وارونی . سرازیر و سرابالایی . سراگون بودن :
پنجاه و اند ساله شدی اکنون
بیرون فکن ز سَرْت سراگونی .
از بسی ژاژ که خائید چنین گم شد
راه بر خلق ز بس نحس و سراگونی .
پنجاه و اند ساله شدی اکنون
بیرون فکن ز سَرْت سراگونی .
ناصرخسرو (دیوان چ تهران ص 474).
از بسی ژاژ که خائید چنین گم شد
راه بر خلق ز بس نحس و سراگونی .
ناصرخسرو (دیوان چ تهران ص 497).