ترجمه مقاله

سراگون

لغت‌نامه دهخدا

سراگون . [ س َ ] (ص مرکب ) سرنگون باشد که سرازیر است . (برهان ). سرنگون . (رشیدی ) (آنندراج ) :
سر به فلک برکشید بی خردی
مردمی وسروری سراگون شد.

ناصرخسرو.


ترجمه مقاله