ترجمه مقاله

سرح

لغت‌نامه دهخدا

سرح . [ س َ ] (ع مص ) به چرا گذاشتن ستور را. (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن ) (دهار). به چرا کردن . (المصادر زوزنی ). || چریدن ستور. || ریخ زدن . || روان و جاری شدن بول . || بیرون کردن آنچه در سینه بود. || فرستادن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). کسی را به جایی فرستادن . (تاج المصادر بیهقی ).
ترجمه مقاله