ترجمه مقاله

سرخود

لغت‌نامه دهخدا

سرخود. [ س َ خوَدْ / خُدْ ] (ص مرکب ) خودسر و خودمختار و مستقل . (آنندراج ). که ناصحی ندارد یا سخن بزرگتران خویش گوش ندارد. فسارگسسته . رها. آزاد. که به خود گذاشته باشند او را. آنکه شور نکند. آنکه به گفتار بزرگتران کار نکند. مستبد. خودرای . مهمل . خودکامه . (یادداشت مؤلف ).
ترجمه مقاله