سردرختی
لغتنامه دهخدا
سردرختی . [ س َ دِ رَ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) آنچه از سر درختان حاصل شود مثل میوه و این مقابل پادرختی است ، یعنی چیزی که در پای درختان میروید مثل حاصل کشت زارها که در باغات باشند. (آنندراج ). میوه ٔ درخت . فضول از شاخه های درخت :
از برای نطفه ٔ اشجار کافور است برف
بادبهر سردرختیهاست تیغ آبدار.
از برای نطفه ٔ اشجار کافور است برف
بادبهر سردرختیهاست تیغ آبدار.
محمدسعید اشرف (از آنندراج ).