ترجمه مقاله

سرد

لغت‌نامه دهخدا

سرد. [ س َ ] (ع مص ) دراز ادیم دوختن . (منتهی الارب ). دوختن چرم را. سِراد. (از اقرب الموارد). رجوع به مصدر مزبور شود. مشک دوختن . (تاج المصادر بیهقی ). || سوراخ کردن . (منتهی الارب ). سوراخ کردن چیزی را. (از اقرب الموارد). || زره بافتن . (منتهی الارب ). زره پیوستن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). بافتن زره .(از اقرب الموارد) : ان اعمل سابغات و قدرفی السرد و اعمَلوا صالحاً انی بما تعملون بصیر. (قرآن 11/34). || سخن نیکو راندن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). || پی هم نقل کردن حدیث را. (منتهی الارب ). سرد حدیث و قرائت ؛ نیک کردن سیاق حدیث و قرائت و پیاپی آوردن آنها را. || سرد قرآن ؛ به شتاب و سرعت خواندن آن را. (از اقرب الموارد). || پی هم داشتن روزه را. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
ترجمه مقاله