ترجمه مقاله

سرمستی

لغت‌نامه دهخدا

سرمستی . [ س َ م َ ] (حامص مرکب ) مستی . مخموری :
در سر آمد نشاط سرمستی
عشق با باده کرد همدستی .

نظامی .


|| سرخوشی :
ملک زاده در آن ده خانه ای خواست
ز سرمستی در او مجلس بیاراست .

نظامی .


|| غرور. تکبر :
می دواندش ز راه سرمستی
میزدش بر بلندی و پستی .

نظامی .


|| مدهوشی .
ترجمه مقاله