ترجمه مقاله

سرواد

لغت‌نامه دهخدا

سرواد. [ س َرْ ] (اِ) کلام منظوم و شعر. (برهان ) (غیاث ). شعر پارسی . (تفلیسی ) :
دگر نخواهم گفتن همی ثنا وغزل
که رفت یکرهه بازار و قیمت سرواد.

لبیبی (از لغت فرس ص 108).


زهی به عدل تو مرهون عمارت دنیا
خهی به مدح تومشحون رسایل و سرواد.

شمس فخری .


|| سرود. || افسانه و افسون . (برهان ).
ترجمه مقاله