سروستان
لغتنامه دهخدا
سروستان . [ س َرْ وِ ] (اِ مرکب ) از: سرو + ستان (پسوند مکان ). جای سرو. (از حاشیه ٔبرهان قاطع چ معین ). سروزار. جایی باشد که درخت سروبسیار بود. (برهان ) (رشیدی ) (آنندراج ) :
این نواها به گل از بلبل پردستان چیست
در سروستان باز است به سروستان کیست .
و همه ٔ کوه درخت بادام و میوه ها و سروستان است .(مجمل التواریخ ).
سایه ٔ خار تو سروستان است
خرمن نشو و نما آمده ای .
بود در روضه گاه آن بستان
چمنی بر کنار سروستان .
به سروستان شدم وقت سحرگاه
سهی سروی دلم بربود ناگاه .
|| (اِخ ) نام لحن دهم از سی لحن باربد. (برهان ) (رشیدی ) (از آنندراج ) :
مطربان ساعت به ساعت بر نوای زیر و بم
گاه سروستان زنند امروز گاهی اشکنه .
این نواها به گل از بلبل پردستان چیست
در سروستان باز است به سروستان کیست .
منوچهری .
و همه ٔ کوه درخت بادام و میوه ها و سروستان است .(مجمل التواریخ ).
سایه ٔ خار تو سروستان است
خرمن نشو و نما آمده ای .
خاقانی .
بود در روضه گاه آن بستان
چمنی بر کنار سروستان .
نظامی .
به سروستان شدم وقت سحرگاه
سهی سروی دلم بربود ناگاه .
نظامی .
|| (اِخ ) نام لحن دهم از سی لحن باربد. (برهان ) (رشیدی ) (از آنندراج ) :
مطربان ساعت به ساعت بر نوای زیر و بم
گاه سروستان زنند امروز گاهی اشکنه .
منوچهری .