ترجمه مقاله

سرچنگ

لغت‌نامه دهخدا

سرچنگ . [ س َ چ َ ] (اِ مرکب ) نوعی از سرپا زدن باشد و آن را زه کونی گویند و آن چنان است که شخصی پشت پای خود را بزور هرچه تمامتر بر نشستنگاه دیگری زند. (برهان ). اردنگ . زهکونی . تی پا. (یادداشت مؤلف ). || کنایه از تعب و آزار. (برهان ). || دست را بزور بر سر کسی زدن . (غیاث اللغات ). ضرب دستی که بزور تمام بر سر کسی زنند. (آنندراج ) :
جهان بازیچه ٔ طفلان بود عزت چه میخواهی
که سرچنگ جفای آسمان تاج است شاهش را.

سراج المحققین (از آنندراج ).


|| سرانگشتان . (آنندراج ).
ترجمه مقاله