ترجمه مقاله

سرکا

لغت‌نامه دهخدا

سرکا. [ س ِ ] (اِ) سرکه و به زبان عربی خَل ّ گویند. (برهان ) (آنندراج ). سرکه . (رشیدی ) :
کسی کو در شکرخانه شکر نوشد به پیمانه
بدین سرکای نه سالش نباید کرد خرسندی .

مولوی (از جهانگیری ).


هرکه صفراوی بود سرکا کشد.

مولوی (از آنندراج ).


ترجمه مقاله