ترجمه مقاله

سرکار

لغت‌نامه دهخدا

سرکار. [ س َ ] (اِ مرکب ) کارفرما در کاری . (یادداشت مؤلف ). کارفرما و صاحب اهتمام کاری . (آنندراج ). کارفرما. (ناظم الاطباء) : و امور متعلق به قورچیان را ریش سفید سرکار مزبور که عالیجاه قورچی باشی است . (تذکرةالملوک چ 2 ص 7). بعد از تصدیق ریش سفید و سرکار و تجویز مشارالیه مناط اعتبار و اعتماد داشت . (تذکرةالملوک چ 2 ص 17). || عنوانی است مانند جناب و حضرت . (یادداشت مؤلف ). یکی از القابی که در تعظیم و تکریم شخص استعمال میکنند، خواه آن شخص حاضر باشد و یا غایب . (ناظم الاطباء). || عنوان رسمی نظامیان از ستوان تا سرهنگ . (فرهنگ فارسی معین ). || به اصطلاح اهالی دفتر هندوستان معموره ای که دارای چندین ناحیه و پرگنه باشد. (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || ناظر و ناظم و مباشر وکارگزار. (ناظم الاطباء). و بصورتهای زیر بکار برده شده است : سرکار آذربایجان . سرکار آقایان . سرکار ارباب التحاویل . سرکار انتقالی . سرکار اوارجه . سرکار اوارجه ٔ عراق . سرکار اوارجه ٔ فارس . سرکار جمع. سرکار خاصه . سرکار خاصه ٔ شریفه . سرکار خالص . سرکار خراسان . سرکار خرج . سرکار دیوان . سرکار دیوانی . سرکار سرخط. سرکار صاحب جمع اصطبل . سرکار غلامان . سرکار قورچی . سرکارمعادن . سرکار ممالک . سرکار موقوفات . برای تمام شواهد رجوع به تذکرةالملوک شود. || رئیس . || حاکم . || دربار پادشاهی . || پیشکار. || مفتش . || گماشته . (ناظم الاطباء). || کسی که اهتمام کار راجع بدو بود. (مهذب الاسماء) . || کارخانه و جائی که در آن جامه بافند. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). منسج . (منتهی الارب ).
ترجمه مقاله