ترجمه مقاله

سرکش

لغت‌نامه دهخدا

سرکش . [ س َ ک َ ] (اِخ ) نام خنیاگر و مطربی بوده بی عدیل و نظیر. (برهان ). کریستنسن نویسد: مشهورترین موسیقی دانان و آهنگ سازان دربار خسرو دوم (پرویز) سرکش و باربدبوده اند. روایاتی که در باب این دو تن به ما رسیده مأخوذ از خوذای نامک (خدای نامه ) نیست بلکه محتملاً ازبعضی کتب معمول در اواخر دوره ٔ ساسانی نقل شده است .تفصیلی که فردوسی و ثعالبی نقل کرده اند کمابیش افسانه آمیز است . گویند سرکش در آغاز حائز رتبه ٔ اول بود و بعلت حسادت پیوسته باربد را که رامشگری جوان و بقول ثعالبی از مردم مرو بود از قرب شاه دور میداشت ، اما باربد حیله کرد و آواز خویش را به گوش خسرو رسانیدو خنیاگر مقرب شاه گردید. احتمال داده اند «سرکش » مطرب و خواننده ای یونانی بود که نام اصلی وی «سرجیوس » بوده ، تلفظ ایرانی آن «سرگس » شده و شاید «سرگیش » و «سرگش » املای سریانی آن باشد. سرکب نیز اگر غیر از «سرگیش » باشد باز هم یونانی است . ولف در فهرست شاهنامه ٔ خود سرگِس را همان «سرکب » دانسته و «سرگش » و «سرکش » را هم بهمین مفهوم ضبطکرده است . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ) :
یکی مطربی بوده سرکش بنام
به رامشگری در شده شادکام .

فردوسی .


ز رامشگران سرکش و باربد
که هرگز نگشتیش بازار بد.

فردوسی .


شاعرانت چو رودکی و شهید
مطربانت چو سرکش و سرکب .

فرخی .


یکی نی بر سر کسری ، دوم نی بر سر شیشم
سدیگر پرده ٔ سرکش ، چهارم پرده ٔ لیلی .

منوچهری .


مجلسی آن صفت که ره طلبد
سرکش و باربد بدان مجلس .

سوزنی .


ترجمه مقاله