سرکیجه
لغتنامه دهخدا
سرکیجه . [ س َ ج َ / ج ِ ] (اِمص ) دوار سر. (ناظم الاطباء).
- سرکیجه درآمدن ؛ گرفتار شدن به دوار سر از گرسنگی و یا سبب دیگر.(ناظم الاطباء). رجوع به سرگیجه شود.
- سرکیجه درآمدن ؛ گرفتار شدن به دوار سر از گرسنگی و یا سبب دیگر.(ناظم الاطباء). رجوع به سرگیجه شود.