سرکیسه سست کردن
لغتنامه دهخدا
سرکیسه سست کردن . [ س َ س َ / س ِ س ُ ک َ دَ ](مص مرکب ) مجازاً در تداول عوام ، خرج کردن . هزینه کردن . بذل و بخشش نمودن . رجوع به سرکیسه گشادن شود.
- سرکیسه ٔ عهد سست کردن ؛ بدعهدی کردن . بی وفایی نمودن :
تا لوح جفا درست کردی
سرکیسه ٔ عهد سست کردی .
- سرکیسه ٔ عهد سست کردن ؛ بدعهدی کردن . بی وفایی نمودن :
تا لوح جفا درست کردی
سرکیسه ٔ عهد سست کردی .
خاقانی .