ترجمه مقاله

سرگله

لغت‌نامه دهخدا

سرگله . [ س َ گ َ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) سردار رمه . (آنندراج ). گوسفندی که پیشاپیش گله رود و چنین گوسفند فربه تر از دیگر گوسفندان است :
گوسفندی قوی که سرگله بود
پایش از بار دنبه آبله بود.

نظامی .


ابلیس کند راهزنی راهروان را
این گرگ نظر از رمه بر سرگله دارد.

صائب (از آنندراج ).


ترجمه مقاله