ترجمه مقاله

سریت

لغت‌نامه دهخدا

سریت . [ س ُ ری ی َ ] (ع ، اِ) سُرّیَّة : یک دختر را جغتای بسریتی مخصوص کرد. (جهانگشای جوینی ). و مجالست با کنیزکان و سریتها مجلس خاص . (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 91). و فرمان شد تا حرمهای خلیفه را بشمارند هفتصد زن و سریت و یکهزار خادم بتفصیل آمدند. (جامعالتواریخ رشیدی ). هولاکوخان خواتین و سریتان بسیارداشتند. (جامعالتواریخ رشیدی ). رجوع به سریة شود.
ترجمه مقاله