ترجمه مقاله

سریچه

لغت‌نامه دهخدا

سریچه . [ س َ چ َ / چ ِ ] (اِ) پرنده ای است سپیددم درازنوک و آن را ترنک و ترندک گویند. بتازیش صعوه و هند مموله نامند. (شرفنامه منیری ). نام جانوری است پرنده و کوچک جثه و درازدم که بیشتر بر کناره های آب باشند و دم جنباند و آن را مرغ فاطمه خوانند و به عربی صعوه گویند. (برهان ). مرغی است و در تحفه آمده مرغ سقا است و بخای معجمه آمده و این بیت را شاهدآورده . سریچه مرغ سقا بود. دقیقی گوید :
گشته پلوک بسان سرایچه
بانگ سریچه خاسته اندر سرای او.

دقیقی .


بسان دراج از امتحان نوا برکش
سریچه وار گلو اندر امتحان بگشا.

مسعودسعد.


نازیدن ناز و و نواهای سریچه
ناطق کند آن مرده ٔ بی نطق و بیان را.

سنایی .


رجوع به سریجه و سریخه شود.
ترجمه مقاله