ترجمه مقاله

سر بودن

لغت‌نامه دهخدا

سر بودن . [ س َ دَ ] (مص مرکب ) شهیر بودن . برتر بودن :
تو چیزی مدان کز خرد برتر است
خرد بر همه نیکوئی ها سر است .

فردوسی .


ز گودرزیان مهتر و بهتر است
به ایران سپه بر دو بهره سر است .

فردوسی .


مرا پشت بودی گر ایدر بدی
به قنوج بر لشکرم سر بدی .

فردوسی .


بدی کو بدان جهان را سر است
به پیری رسیده کنون بدتر است .

فردوسی .


ترجمه مقاله