ترجمه مقاله

سطام

لغت‌نامه دهخدا

سطام . [ س ِ ] (ع اِ) آتشکاو. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). کفچه ٔ آتش . (مهذب الاسماء). || آهن سرپهن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || دروند. || سربند قاروره . || تیزی تیغ. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). و در حدیث است : العرب سطام الناس ، یعنی در شوکت و حدت چون حد شمشیرند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
ترجمه مقاله