ترجمه مقاله

سفلی

لغت‌نامه دهخدا

سفلی . [ س ُ لی ی ] (ع ص نسبی ) نقیض عُلْوی . (از اقرب الموارد). در عربی به معنی پستی است که در مقابل بلندی باشد. (برهان ). پست تر و این مؤنث اسفل است . بالکسر و بالضم و کسر لام منسوب به سفل که معنی پستی است . (غیاث ) (آنندراج ). ضد علوی . (جهانگیری ) :
ترکیب تو سفلی و کثیف است ولیکن
صورتگر علوی و لطیف است بدو در.

ناصرخسرو.


ترا معلوم گرداند از این دریای ظلمانی
که او این عالم سفلی چرا بر خشک و تر دارد.

ناصرخسرو.


تا دایره ٔ گنبد معلق
بر مرکز سفلی مدار دارد.

مسعودسعد.


مدار ملکت عالم مراد خلقت آدم
قوام مرکز سفلی امام حضرت اعظم .

خاقانی .


- هفت سفلی ؛ زمین :
کنم قصدنه شهر علوی که همت
از این هفت سفلی نمود امتناعی .

خاقانی .


ترجمه مقاله