سقلاطون
لغتنامه دهخدا
سقلاطون . [ س َ ] (معرب ، اِ) سقلاط، سقلاطون (به کسر اول )، سقلطون . (به کسر اول و فتح دوم ) سقلاطونی (به کسر اول ) نوعی پارچه ٔ ابریشمی زردوزی شده که آن را در بغداد می بافتند و شهرت بسیار داشته . در قرون وسطی این کلمه در تمام اروپا معمول بود. آلمانی «سیکلات » اسپانیایی «سیکلاتون » فرانسوی و انگلیسی «سیگلاتون » فلامانی «سینگلاتوئن » . (دزی ج 1 ص 663). و رجوع به سقلاطین . مؤلف برهان جامع سقلاطون را ماهوت داند. (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). سقرلات و جامه ٔ نخجوانی . (برهان ). سقرلاط که در عرف آن را نبات گویند و آن پارچه ای است که در بعض جزائر ازپشم بافند. (آنندراج ) : و از وی [ از اصفهان ] جامه ٔ ابریشم گوناگون خیزد چون حله و عتابی و سقلاطون . (حدود العالم ). قبای سقلاطون بغدادی بود. (تاریخ بیهقی ). غلامی سیصد در زر و سیم غرق همه با قباهای سقلاطون و دیبای رومی . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 282).
بباف اگربتوانی ز علم سقلاطون
که علم منطق ابریشم است پاک از لاس .
باغ پر تختهای سقلاطون
راغ پر فرشهای بوقلمون .
نه کله بنددشام از صریر غالیه رنگ
نه حله پوشد صبح از نسیج سقلاطون .
|| رنگ کبود، چه سقلاطون در اصل سقلاطگون بوده است و گاف بکثرت استعمال افتاده سقلاطون شده و در قدیم رنگ سقرلات منحصر در کبود بوده است . (برهان ). رنگ کبود. (غیاث ) :
چو از حدیقه ٔ مینای چرخ سقلاطون
نهفته گشت علامات چتر آینه گون .
|| رنگ و لون . (برهان ).
بباف اگربتوانی ز علم سقلاطون
که علم منطق ابریشم است پاک از لاس .
ناصرخسرو.
باغ پر تختهای سقلاطون
راغ پر فرشهای بوقلمون .
سنایی .
نه کله بنددشام از صریر غالیه رنگ
نه حله پوشد صبح از نسیج سقلاطون .
جمال الدین عبدالرزاق .
|| رنگ کبود، چه سقلاطون در اصل سقلاطگون بوده است و گاف بکثرت استعمال افتاده سقلاطون شده و در قدیم رنگ سقرلات منحصر در کبود بوده است . (برهان ). رنگ کبود. (غیاث ) :
چو از حدیقه ٔ مینای چرخ سقلاطون
نهفته گشت علامات چتر آینه گون .
رشید وطواط (چ سعیدنفیسی ص 398).
|| رنگ و لون . (برهان ).