ترجمه مقاله

سلاحدار

لغت‌نامه دهخدا

سلاحدار. [ س ِ ] (نف مرکب ) آنکه سلاح بتحویل و بعهده ٔ او باشد. (آنندراج ). || سلاح بردار و کسی که ساز جنگ با خودبرداشته باشد. (ناظم الاطباء) : و بدر حاجب سرای با سلاحداران گردبرگرد ایستاده . (تاریخ بیهقی ).هشت غلام را از نزدیکتر غلامان هارون بفریفته اند چون سلاحدار و چتردار و علمدار. (تاریخ بیهقی ). درمیان سلاحداران مرو و منشین . (منتخب قابوسنامه ). و تبع و حشم و مفردان و سلاحداران . (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 50).
ترجمه مقاله