ترجمه مقاله

سلاخ

لغت‌نامه دهخدا

سلاخ . [ س َل ْ لا ] (ع ص ) پوست کن . (غیاث ) (فرهنگستان ). آنکه پوست از گوسفند بیرون کشد. (مهذب الاسماء). آنکه پوست حیوانات از بدن بیرون کشد. (آنندراج ). کسی که گوسپند میکشد وپوست کنده بدکان قصابی حمل میکند. (ناظم الاطباء). پوست بازکننده از هر حیوانی :
هرچند میکشد بت سلاخ زنده ام
این است دوستان سخن پوست کنده ام .

سیفی (از آنندراج ).


ترجمه مقاله