ترجمه مقاله

سلاق

لغت‌نامه دهخدا

سلاق . [ س ُ ] (ع اِمص ، اِ) دمیدگی بر بن های دندان یا پوست رفتگی بن دندان است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || صلابتی است در پلک چشم از ماده ٔ اکاله که سرخ میگرداند پلک ها را و میریزاند مژه و سپس آن اطراف پلک را قرحه رساند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). سرخ و غلیظشدن پلک چشم از حدود الارض . (غیاث ) (آنندراج ). سطبر گشتن و سرخ شدن کنار پلک را گویند و این علتی است که اگر مدتی برآید و علاج نکنند مژگان بریزد و کناره ٔ پلک بسوزد و فرد شود و بیشتری نزدیک بیغوله ٔ چشم افتدو گاهی نزدیک بیغوله ٔ بزرگ افتد که از سوی بینی است و گاهی بنزدیک بیغوله ٔ کوچک افتد که از سوی گوش است و این علت رطوبی باشد غلیظ گرم شده و سوخته و طبع بوره گرفته . (ذخیره خوارزمشاهی ). || دمیدگی دهان . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || دمیدگی بر اندام . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
ترجمه مقاله