ترجمه مقاله

سمانی

لغت‌نامه دهخدا

سمانی . [ س ُ نا ] (ع اِ) مرغی است . واحدو جمع در وی یکسان است یا واحد آن سمانات است و آنرا قتیل الرعد هم گویند. بدان جهت که از شنیدن آواز رعد میمیرد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مؤلف برهان بفتح اول ضبط کرده نویسد: بفارسی کرک و بترکی بلدرچین خوانند. (برهان ). مرغی است که آنرا سلوی نیز گویند. (غیاث ) (آنندراج ). رجوع به سمانة، سمان ، فهرست مخزن الادویه ، تحفه ٔ حکیم مؤمن و اختیارات بدیعی شود.
ترجمه مقاله